تقديم به غزل خوان شب هاي دلتنگي ام

دردهاي تنهايي

آرزوهایم هوایی میشوند …! به باد میروند …!..

همیشه میگن دار بزن خاطرات کسی رو که

 

تو رو تنهات گذاشت و رفت


اما من میگم تنهام گذاشت ولی

 

حالم خوبه فقط گذشتم درد میکنه



همش از خدای خودم میخوام که

 

هیچ تنهایی رو تنها نزاره


شنیدید میگن از عجایب عشق

 

اینه که همیشه


اغوشی ارومت میکنه که دلت

 

رو به درد اورده؟


اما عجیب تر از اون اینه که چقدر

 

زود فراموشش شد

 

كه اونم دوستم داشت...

 

ولی به جاش تا تونست یه اشتباهو انقدر بزرگش کرد

 

که باعث جداییمون شد

 

ما از همه اینها که بگذریم من بهش

 

میگم که به اندازه بزرگی دریاها


به روشنی ابرها به چند رنگی دنیا

 

به سفتی سنگ ها


به اب شدن شمع ها و به

 

حسودی تمام دشمنا و ادما

 

میخوامت ودوستت دارم

 


تا کور شن کسایی که

 

نمیتونند ببیننمون

 


میدونی تنها چیزی که عذابم

 

میداد چی بود؟

 


این بود که هر وقت بحثمون میشد

 


با دشمنا خوب بودی و با من بد

 


همون آدمايي که تا ما با هم بودیم

 


چشماشون درمیومد

 


بگزریم بهش میگفتم دوست دارم

 


میگفت حرفای تازه بزن


اینا کهنه شده اما نمیدونست


که یه روز دلش برای

 

حرفای کهنم یه ذره میشه


ازم پرسید بعد از رفتنم گریه میکنی؟


بهش گفتم فراموش نکن


به دردهای بزرگ نمیتوان گریست

 

باید تحمل کرد و ذره ذره اب شد


پرسید وقتی برم زندگیت چقدرعوض میشه؟


گفتم بعد از رفتنت چیزی عوض نمیشه


فقط تنهاتر میشم تنهای تنهای تنهای تنها



|چهار شنبه 20 شهريور 1392| 17:44|دختري از تبارآينه ها|